سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تقدیر بر تدبیر چیره شود چندانکه آفت در تدبیر بود . [ و این معنى در پیش آورده شد با تعبیرى مخالف این الفاظ ] . ( شماره ) . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :63
بازدید دیروز :676
کل بازدید :410429
تعداد کل یاداشته ها : 1000
04/2/16
2:47 ص
موسیقی

 

 

تخیل ملی یهود و انتظار ایشان برای نجات دهنده ؛

 

از آنچه از کتاب یشعیاه نبی آوردیم این امر آشکار شد که شخصیت پادشاه کوروش در نظر یهود مانند نجات دهنده موعودی است که خدای او را برای آزاد کردن یهود از اسارت بابل و تجدید عمارت اورشلیم فرستاده است. پس خدای گفته (( ان خورش راع لی , و هو یتم مرضاتی کلها )) و گفته است (( افعل کل ذلک لتعلم انتی انا الرب , اله اسرائیل الذی ناداک بأسمک صراحة لاجل اسرائیل , شعبه المختار )). بدینسان آشکارا مشاهده می کنیم چنین حالتی را , حالتی که سنخ تعقل یهود است , آنها پیوسته آرزومند بوده اند که هنگام هر مصیبتی نجات دهنده ای پیدا خواهد شد و آنها را رهایی خواهد بخشید. این سنخ تعقل همان است که سرانجام به صورت یک عقیده ی ملی درآمده و آمدن مسیح موعود را پدیده آورده است. این است که کتاب یشعیاه حتی خورس (کوروش ) را هم به صورت مسیح تصور می کند و با نص صریح کامل در شأن وی می گوید ( ان الله یقول فی حق خورس مسیحه‌). زنگانی ملی یهود به موسی آغاز می شود. وی در عصری پدید می آمد که یهودیان به مذلت اسارت در مصر به سر می برند و هیچگونه امید به زندگی ملی ارجمند و دارای رفاه نداشته اند. ولی موسی در آنان روحی نوین برانگیخت و آینده را در آنان به صورتی زیبا و دلپسند تصویر کرد و روحیه ای در آنان ایجاد کرد که ایمان آوردند به این که پرودگار اسرائیل وی را برای نجات و کوچ دادن بنی اسرائیل برانگیخته است و مشیت خداست که ملت برگزیده را بر دیگر شعوب و ملل تفضیل دهد. از این ایمان در سنخ تعقل ملی یهود دو تخیل اساسی ایجاد شد ؛1 معتقد شدند که ایشان ملت برگزیده خدایند.2 خداوند هنگام ذلت و اسارت نجات دهنده ای خواهد فرستاد. از تخیل اول نظریه برتری نژادی در میان آنان به وجود آمد و از دوم نظریه ظهور نجات دهنده هنگام نزول مصائب و نوازل. پس معتقد شدند که هر زمان بلا و دمار آنان را فراگیرد بخشایش خدای به جنبش در می آید و نجات دهنده ی موعودی بدیشان می فرستد که آنان را به سلامت و رفاهیت برساند. ساول ( طالوت ) و داوود نبی نیز در چنین محیط هایی ظهور کردند که در ملت آمال جدیدی پدید آمده بود , از این رو می بینیم که داوود نیز به « مسیح » ملقب شد. و شاید همین تلقب نخستین مورد استعمال کلمه ی مسیح است. از این رو با اینگونه تقالید ملی اجتناب ناپذیر بود در آن تاریکی وحشت زای که در بابل یهودیان را فرو گرفته بود نور جدیدی بر روزنه امید ایشان بتابد , نوری که ذهن یهودی را در تابندگی خود برای انتظار نجات دهنده ای جهت ایشان آماده کند. نجات و آزادی آمالی هستند که در کلام یشعیاه دوم در لباس پیشگوییها تجلی می کنند.

 

یشعیاه دوم و دعوت کوروش برای فتح بابل ؛

 

روایات عهد عتیق و اخبار مورخان یونانی اجماع دارند بر این که مردم بابل از ستمگری پادشاه خد بیل شازار     ( بالتازار )‌ به فغان آمدند , آنگاه مشاوره کردند و همرای شدند ک هشاهنشاه ایران کوروش را برای استیلای بر بابل دعوت کنند. آنها از رفتار نیک این پادشاه با اهل لیدی پس از غلبه ی وی بر کشور آنان آگاه بودند و چنان رفتاری را از آن شاهنشاه برای خود آرزو می کردند. مورخان یونانی گفته اند که یکی از والیان بابل « گبریاس » به کاخ کوروش گریخته و وی را در آمدن به بابل همراهی کرد. و هرودوت گوید فتح بابل به تدبیر این والی انجام گرفته است. دقت نظر محققان در پیشگویی های یشعیاه دوم پس از مطالعه ی این حوادث تاریخی آنان را به یک نتیجه منطقی قطعی این وقایع رسانده است و آن این است که کلام یشعیاه دوم از این دو وجه بیرون نیست ؛ یا کمی پیش از فتح بابل و یا پس از آن بوده است. اگر فرض نخست را در نظر گیریم ناچار باید اعتراف کرد که یشعیاه دوم در زمره ی مشاوره کنندگان دعوت کوروش به فتح بابل بوده یا اقلاً بر اوضاع محیط های سیاسی زمان کاملا مطلع بوده است. پس این قضایا را بنابر عادت مولفان اسفار رنگ پیشگویی داده و به کلام یشعیاه اول الحاق کرده اند. و اگر فرض دوم را بپذیریم یعنی بگوییم که یشعیاه دوم پس از فتح بوده موضوع آسان می شود , چه گفتیم مصالح ملی این مرد را وادار کرده است که حوادث زمان خود را به صورت پیشگویی ها درآورد و آنها را به یشعیاه اول نسبت دهد.

 

پیشگویی های یهودی و شاهنشاه کوروش ؛

 

در سفر دیگر تورات که به عزیز ( عزرا ) نسبت داده شده است آنچه که پس از فتح بابل واقع شده می یابیم . این سفرها به ما خبر می دهد که رئیسان یهود پیشگوییهایی را که یادآور شدیم به کوروش عرضه داشته اند و به وی گفته اند که پرودگار در کلام خود او را نجات دهنده نامیده و ناجی ملت برگزیده قرار داده است. این گفته در کوروش تاثیر کرده و از این رو فرمان تجدید ساختمان هیکل صدور یافته است. در آنچه شک نیست این است که کوروش پس از فتح بابل و همچنین جانشینان وی بعد از او یهودیان را به مهربانی و رعایت اختصاص داده اند و بعض از یهود به گام نهادن در کاخ آنان نائل آمده اند. این یک واقعه ی تاریخی است که تکذیب آن ممکن نیست , گاه باشد که بعض از آنچه در کتاب عزیز آمده خالی از صحت باشد ولی درباره ی حوادث اساسی آن باید تسلیم شد. از آن جمله معلوم است که اسارت یهود به بال به استیلای کوروش بر آن شهر منتهی شد و همچنین عده بسیاری از یهودیان به فلسطین کوچ کردند تا در آنجا متوطن شوند و شاهنشاه کوروش آن کسی است که به آنان اجازه ی سکونت در فلسطین و تعمیر شهرهای ویران شده را اعطا کرد و این اجازه به وسیله ی منشورهای شاهانه ی مخصوصی صادر شد. و باز معلوم است که هیکل در اورشلیم مجدداً ساخته شد و در آن باب او امر شاهنشاهی چندین بار صادر گردید. احکام کوروش و داریوش و اردشیر ( ارتخشثت ) در کتاب عزیز نقل شده است و بعض نوشته های مورخان یونان نیز آن را تایید می کند. به علاوه روایت ملی یهود می گوید که عزرا و نحیما و حجی از پیغمبران به مقام ارجمندی در دربار اردشیر نائل آمده اند و آنان کسانی هستند که پادشاه را به صدور اوامر مخصوص نسبت به یهود وا داشته اند و دلیل آشکاری نیست که این همه را انکار کند. اگر این حوادث درست باشند بر ماست که تحقیق کنیم چه عواملی کوروش را به رفق با یهود واداشته است و بپرسیم که آیا همین پیشگوییها از آن عوامل نبوده اند؟ مهمترین نکته ای که در پیشگویی های یهودیان می باشد پیشگویی دانیال است که در آن کشور متحد ماد و پارس را در شکل قوچ دوشاخ ( ذوالقرنین ) ممثل کرده است ولی سخنی که در این پیشگویی دلالت کننده بر اسکندر مقدونی باشد بابد الحاقی باشد. اما جزء اول از آن که متعلق به ظهور کوروش است ناچار می بایست در آن عصر شهرت یابد و احتمال قوی می رسد که کوروش آنرا به حسن قبول تلقی کرده است و در صفحات بعد در باره ی مجسمه ی سنگی کوروش که در حفریات ایران بدست آمده است سخن خواهیم راند چه آن مجسمه باقصی الغایه مطلب را روشن می کند اما قرائن و اخبار تردید محققان جدید را در وجود دانیال نبی تایید نمی کند. ممکن است سفر دانیال اسطوره منحوت و اختراعی باشد ولی کلام محتوی آن لابد دارای اصلی حقیقی است. اگر کلیه قصه ی دانیال را نپذیریم ناچار باید تسلیم شویم که شخصی بدین نام پیدا شده و به سبب علم و حکمت خود در شهر بابل به کامیابی هایی نائل آمده است‌.

 

 

علائق یهود و زرتشتیان

 

اینک به ناحیه مهم دیگری از بحث می نگریم , نباید فراموش کنیم که کوروش از پیروان مذهب مزدیسنا یعنی دین زرتشت بوده است. این امر از مسائلی است که در علاقه میان ایرانیان و اسرائیلیان اهمیت خاصی دارد. معلوم است که مذهب بت پرستی در جهان عمومی و همه ی عالم را فراگرفته بود و فقط دو گروه از آن استثنا بودند ؛ یهود و زرتشتیان. این دو دین از تمام وجوه و اشکال وثنیت اجتناب می ورزیدند و در تاریخ صاحبان این دو دین مجالی برای اعتراف به وثنیت نیست. مادامی که مسئله بدینسان باشد معقول است که فرض کنیم کوروش پس از غلبه بر بابل , آنگاه که عقاید و احکام اخلاقی دین یهود به او رسید دریافت که تصورات دینی آنان بسیار به تصورات دینی وی نزدیک است. پس این نزدیکی طبیعی وی را به احترام ایشان برانگیخت و پیشگوییهای ایشان را با میل خاصی تلقی کرد. در اینجا موضوع دیگری است که سزاوار تدبر است ؛ مورخان عرب هنگامی که توجه به تدوین تاریخ پیش از اسلام کردند در روایات بنی اسرائیل نکاتی یافتند که زرتشت و پیروان وی را به انبیاء بنی اسرائیل ارتباط می داد. طبری این روایات را ذکر کرده و مورخان پس از وی بدانها استشهاد جسته اند. شکی نیست که این روایات باطل و واهی و بی اصل است ولی وجود آنها بر این دلالت می کند که فکرتی یهودی وجود داشته است که هدف آن نزدیکی به دین زرتشتی بوده است و این فکرت به مرور ایام شکل روایاتی خرافی گرفته و همچنان ترویج می شده و تکامل می یافته تا به جایی که یهودیان را واداشته است که دعوی کنند که دین زرتشت مقتبس از دین آنهاست و زرتشت و جانشینان او شاگردان انبیاء بنی اسرائیل بوده اند.